بیست و دوم بهمن ماه هزار و سیصد نود و شش است.
تمام راه های منتهی به این شاهکار دوره رنسانس معماری ایران «گنبد قابوس» بخاطر راهپیمایی مسدود است. همراه با راهپیمایان راه میپیماییم تا به پای برج گنبد قابوس میرسیم.
پیرمرد عکاس جلوی ورودی با یک تابلوی نرخ خدماتش و چند دست لباس محلی مردمان ترکمن چشم انتظار ایستاده است.
پهنای تپه ای که امانت دار میراث جهانی ایرانیان است را بالا می رویم.
پیرمرد عکاس پایین تپه جلوی ورودی چشم انتظار ایستاده است.
پروفسور آرتور پوپ در مورد این بنا چنین نوشته است :
در زیر سمت شرق کوههای البرز و در برابر بیابانهای پهناورآسیا یکی از بزرگترین شاهکارهای معماری ایران با همه شکوه و بزرگی خود قد برافراشتهاست. این بنا گنبد کاووس، آرامگاه کاووس پور وشمگیر است و برج آرامگاه از هرگونه آرایش سلام به دور است. جنگندهای با نیروی ایمان در نبرد رودرروی، پادشاهی شاعر در نبرد با ابدیت، آیا آرامگاهی چنین بزرگ و مقتدر وجود دارد.
پیرمرد عکاس در پایین تپه جلوی ورودی چشم انتظار ایستاده است.
ویل دورانت نوشتهاست:
گرگان در قرن ۱۰ میلادی (دوره آل زیار) یکی از ولایتهای بزرگ ایران بود و به امیران روشنفکر نامور بود، مانند کاوووس وشمگیر که پور سینا را به دربار خود خواند. این شهر گنبدی ۵۲ متری دارد.
پیرمرد عکاس پایین تپه جلوی ورودی به انتظار ایستاده است.
تاریخ مجسم و لیدر ترکمن سه بعدی را همانجا پای بلند ترین برج آجری جهان در سال سیصد و هفتاد و پنج خورشیدی رها می کنیم و تپه مغرور اعصار را تا هزار و سیصد و نود شش پایین می آییم.
پیرمرد عکاس منتظر ما است! نه!
منتظر نان است.
او تنها با دوهزار تومان بر ما لباس اغنیا میپوشاند و عکس مان را برمیدارد و ما را در کنار یادگار امیر شمس معالی، امیر پسر امیر، کاووس فرزند وُشمگیر جاودان میکند. درست در لحظه ای که از زمین فریاد «مرگ بر فلان و بهمان» به هوا بلند است پیر مرد عکاس ما را در کنار بلند ترین فریاد ایرانی ثبت شده در جهان ثبت میکند.