reviews2
تابستانِ هنوز
1402/7/1

تابستانِ هنوز

 
هنوز تابستان بود که بدرقه ات کردم
چند روزی کم و بیش مانده بود 
تا سرانجامِ نفس گیرِ حُرمِ ابتلا
در آخرین شب تابستان اما 
به تو برمی‌گردم 
پناه بر جاده
 
مستغرق در بی نهایت امواج
متلاطم در سکونِ شب
تن داده به ناکجایِ بی‌کران 
گهی غواصِ دُر یابِ عمق
گهی حباب وار در سطح
پرگشوده در جذبه ی ماه
در تو غوطه ورم
پناه بر دریا
 
بدنیا آمده بودم که دچار کسی باشم
دنیا !
که دیری است کارم به آن نیست
بدنیا آمده بودم که عشق بورزم
عشق!
که امان از دغدغه ی سود و زیان
بدنیا آمده بودم که شاعر بشوم
شعر!
که حاصلش دیوانگی و خون دل
پناه بر ساحل
 
دریا را دوست دارم چون تو تن به آن می‌سپاری
دریا را دوست دارم چونان آخرین مفر
دریا را... 
که آه از دریا...
در آخرین شب تابستان اما 
به تو برمی‌گردم
رها
خیس
غوطه ور
دل سپرده
تن سپرده
در گرماگرمِ تابستانِ هنوز،
خواب بودم که پاییز شد
پناه بر شعر

مجید پرست‌تاش | via artfo.ir